حسین جنتی

شاعر/ جستجوگر/ آموزگار

شب‌های شعر طهران

این نوشته را برای دوستانی می‌نویسم که در این دو شب از شب‎‌های شعر طهران با ما بوده‌اند و خواهند بود، در حضور شما گفتم و گفتیم که این شور و شعور و حضور را تا چه میزان ارج می‌نهم و شاکرم، نه برای خودم که برای شعر، و نه برای شعر که برای معنی… روزگارِ بدی است… می‌دانم و می‌دانید… و ناگفته پیداست که در این وانفسای زندگی و در این روزهای سخت که بر همه‌ی ما می‌گذرد، چیزی که ما را گرداگردِ هم جمع آورده است نه اشخاص که “فرهنگ” است، دوستداری ایران و فرهنگِ بزرگِ آن و “شعر” که نماد و نمودِ همین فرهنگ و شاکله‌ی ذهنیتِ معنادارِ ایرانی است.
من درباره‌ی آنچه به شعرِ خودم مربوط است آدمِ مغروری هستم و این رذیله را در خودم می‌دانم و می‌شناسم و در بابِ آن تا امروز که قریب به چهل و سه سال از عمرِ هدرکرده‌ام می‌گذرد چاره‌ای نیافته‌ام، چون آدمی از چهل که گذشت سخت تغییر خواهد یافت! اما همواره در برابرِ آنچه که به موجودیتِ شعر برمی‌گردد به تمامی فروتنم و خاکسار… عرصه آنجا تنگ است و در کنارِ نام‌های بزرگِ شعرِ فارسی که تا همین امروز بیخِ گوشِ ما زمزمه می‌کنند، دست و پا کردنِ نام، بسیار هول‌انگیز است و دشوار و یافتنِ ننگ از همه کاری آسان‌تر… اما شعر را مِلکِ طلقِ هیچکس نمی‌دانم، همینطور هیچکس را وکیلِ شعر نمی‌شناسم چرا که سلطانِ شعر، همنشین نمی‌خواهد و خدم می‌طلبد! اما در این میان وظیفه‌ی نانوشته‌ای به گردنِ ماست، هرکس فراخورِ توان و آگاهی موظف است شعر را راه ببرد، نه اینکه او خودش نتواند راه برود، مقصود این است که شعر همیشه “سینه‌ی حامل” می‌خواسته و در هر دوره شعرا و مخاطبانِ جدی، حاملانِ آن بوده‌اند و خواهند بود… امروز “آن‌ها” ماییم! من و شما و همه… ما سینه‌های حاملِ شعریم و هرچه گشاده‌تر و صبورتر و پذیراتر باشیم به همان میزان حاملانِ بهتری بوده‌ایم. شاید شعرِ فارسی در قرن‌های بعد نامِ تک‌تکِ ما را به خاطر نیاورد اما به آیندگان خواهد گفت آن‌ها نشسته و ایستاده، در گرما و سرما، خسته از تلاش برای معاشِ تنگ، می‌آمدند و اگر جا نبود می‌ایستادند بی آنکه کسی یک چای به ‌آنها داده باشد و فکری به حالِ خستگیشان کرده باشد و سپاسی گفته باشد… من در طفولیت می‌خواستم “شیخ شهاب الدین” باشم! بعد کم‌کم دلم خواست”خواجه شمس‌الدین” شوم و امروز اینم که نمی‌بینید… اما حقیقتا امروز و پس از سال‌ها خواندنِ شعرِ بزرگان به این راضی‌ام که از “آن‌ها” باشم… پس و پیش و بزرگ و کوچک و قدیمی و جدید بودن مهم نیست، مهم شعر است و مهمتر از آن “حکمت”
کارِ ما این است: در میانِ این همه آهنِ چرخدارِ متحرک، پرنده‌های افسانه‌ای غول‌پیکر، ترن‌های زیرزمینیِ نوپدید، صفحه‌های لمسیِ غوغاگر و فضول، بازارهای زرق و برق و هجومِ هیجانِ سرعت، حکمت‌ها را با مصاریع و ابیات حمل کنیم و به بچه‌ها و نوه‌هایمان بسپاریم و به “آن‌ها” که پس از ما خواهند آمد هشدار بدهیم که اگر گروهی از شما حاملِ این اوراد نباشید، ماشین‌ها نوادگانِ شما را خواهند خورد و اگر ماشین‌ها آن‌ها را نخورند، خودشان یکدیگر را خواهند خورد… ما برای این جمع شده‌ایم… شما برای این ایستاده‌اید…اگرنه فرقی ندارد پشتِ آن چهارپایه روی سِن چه کسی نشسته است، پیر است یا جوان، زیباست یا زشت، خوش‌اخلاق است یا تند… فقط یک‌چیز مهم است: او هم مثل شما “حامل” باشد و نه بیش ازین، اگر بارش سنگین‌تر است خوشا به زمان! اگر تنها حامل است خوشا به مکان! من در این سال‌های مداومِ شاگردی یک چیزِ بزرگ دیده‌ام، و آن عبارت از کسانی‌ست که فرهنگ برایشان از هرچه گمان کنید مهم‌تر بوده است، از برخی پرسیدم هدف چیست؟ گفتند تا آیندگان نپاشند… “سایه” می‌گفت: جهان قرن‌هاست که تَرَک خورده است، شعر فارسی آن را بند زده و نمی‌گذارد بپاشد! بندزن باش! و من می‌خواهم بند بزنم، با نخِ شعر و سوزنِ حوصله، می خواهم از معانی و مصاریع و ابیات، سپرِ کوچکی بسازم برای نوه‌ها و نبیره‌هایم تا وقتی ماشین‌ها خواستند آن‌ها را بخورند، پسرانم سپر را از صندوقِ ارثیه درآرند و به نوادگانشان بدهند و بگویند: این را جدِ شما که شاعر بود ساخت برای شما! بگیرید و زنده بمانید! بگیرید و خورده نشوید! حمل کنید و به نوادگانِ خویش بسپارید تا خورده نشوند! همه‌ی این نوشته برای این است که به اینجا برسم: در این دو جلسه که شروعِ کارِ ما حاملانِ شعر بود من و مهدی قصه گفتیم، حرف زدیم و گاهی نکته‌ای در میان نهادیم، اما زمان کم است و ما همه خسته‌ایم، برنامه این است که یکی از ما به نمایندگی بنشیند، گوش کند و حرف بزند و دیگری باشد تا شانه‌ی آن حامل که بالا نشسته نشکند، این نظرِ شورای شب‌های شعر طهران است و به نظرِ من بسیار پسندیده ‌آمد، یادتان نرود که موضوع، شعر است و مهم شمایید نه چهره‌ها و نام‌ها و افراد، اینطوری یک‌ساعت به زمانِ شنیدنِ شعرهای شما اضافه می‌شود و حاملانِ بیشتری بارهایشان را پالایش خواهند کرد، بارِ پالایش شده بارِ بهتری‌ست، سپرِ بهتری از آن می‌شود برای نوادگان ساخت! پس دو خواهش دارم، یک: تحتِ هر شرایطی کاهلی نکنید و بیایید، ایستادن و تنگ نشستن و ملالِ زمان را تاب بیاورید، اگر نوبت به شعرخوانی شما نرسید صبور باشید و از دوستانِ من به دل نگیرید، به باری که حمل می‌کنید فکر کنید… دو: دوستانِ دیگرتان را دعوت کنید که بخشی از بارتان را بردارند، آن‌ها را تشویق کنید حامل باشند، به آن‌ها یادآوری کنید که آیندگانی خواهند داشت و ماشین‌ها می‌خواهند آن‌ها را بخورند… به یاد داشته باشید اگر نسلِ پیش از ما همت نکرده بودند، الان ماشین‌ها ما را خورده بودند و نمی‌توانستیم بیاییم بایستیم و بشنویم و زنده بمانیم…

۱۷ آذر ۱۴۰۲

دیدگاه ها

ریحان

17 آذر 1402 - 16:34

ما که اهلی شعریم
می مانیم ، از جان می شنویم تا انسان نمیرد …

پاسخ

Tabaei_f

17 آذر 1402 - 16:46

از ما به سر دویدن

پاسخ

هايده

17 آذر 1402 - 17:03

براى شما
براى اشعار اعتراضیتون
براى روشنگرى تون
براى ماندنتون در کنار مردم

احترام زیادى قائلم
پاینده و سربلند بمونین براى ایران

پاسخ

امیرحسین شعبانی

17 آذر 1402 - 17:13

سالهاست به دنبال چنین فضایی در تهران هستم. گرچه دو جلسه پیش فرصت حضور فراهم نشد اما شاکرم که چنین مخفلی ادامه دارد و فرصت از دست نرفته است. پس با سر و جان حضور خواهیم یافت

پاسخ

شهرزاد محمدی

17 آذر 1402 - 17:19

درود بر استاد نازنینم استاد جنتی عزیز.
من که بسیار شیفته حضور هستم. وقتی شنیدیم کارگاه شما شروع شده خیلی خوشحال شدم. اما از آنجا که شاغل هستم و یکشنبه ها اگر بخواهم از قزوین به تهران بیایم قطعا نمی رسم. از جنابعالی خواهش می کنم روز کارگاه را به پنجشنبه تغییر بدهید. تا ما شهرستانی های هم بتونیم حضور پیدا کنیم.

پاسخ

شهرزاد محمدی

17 آذر 1402 - 17:22

من قزوین زندگی می کنم. شاغل هستم. یکشنبه ها نمیرسم به کارگاه.
استاد جنتی عزیز. قبلا با شما دوره آموزشی داشتم و بخوبی شما را شعرتون رو می شناسم. لطفا ترتیبی بدهید کارگاه در روزهای پنجشنبه برگزار شود تا ما در راه نمانیم عزیز بزرگوار

پاسخ

نیلوفر بصیرت

17 آذر 1402 - 18:14

چقدر خوشبختیم ما که محفل حضور شما را تجربه می‌کنیم، به مهر و شعر نامدار باشید

پاسخ

site admin

17 آذر 1402 - 20:32

زنده باشی و سلامت، با تمام وجود درکت می‌کنم هرکه هستی، امیدوارم روزی چیزی بشوی.

پاسخ

امیر سررشته داری

17 آذر 1402 - 21:38

درود بر استاد گرامی. از زمانی که پسرم در هنرستان هنرهای زیبا شاگرد شما شد منهم به صورت سایه همراهش در کلاس شما بوده ام. ما را به شاگردی بپذیرید.

پاسخ

داود جهانوند

17 آذر 1402 - 22:10

شعر، عزیز است. غنیمت شمریدش صحبت!

پاسخ

بهمن

18 آذر 1402 - 00:28

حسین آقا جان
درود بر شما
چرا شما نوشته هایی را که به این جلسات پرداخته اند و نویسنده به قدر بضاعت آنها را نقد کرده به دلیل تواضع و به عدر اینکه از شخص شما تجلیل کزده اند در سایت منتشر نمی کنید؟ فروتنی هم حدی دارد عزیز دل . اجازه بدهید خوانندگان بدانند تنها خود شما نیستید که در مورد ضرورت پایمردی و وجوب شرکت در این جلسات حرف می زنید و می نویسید .
چون می دانید مشخصا از چه سخن می گویم بیش از این روده دراز نمی کنم .

پاسخ

مسعود

18 آذر 1402 - 01:22

سلام حسین جان برادر عزیزم
دل قوی دار که بنیان بقا محکم از اوست
یا علی مدد

پاسخ

مژگان

18 آذر 1402 - 08:52

متن خیلی طولانی بود خلاصه کنید لطفا
راستی شعر سیاسی در این برنامه شما مجازه؟

پاسخ

مقیم

18 آذر 1402 - 10:21

شعر گفتن بهانه میخواهد…

پاسخ

بهمن

18 آذر 1402 - 14:02

درودها
نظر خصوصی بخوانید
شعر شما را بارها از دهان مردم درد کشیده و مظلوم شنیده ام . چه چیز از این بالاتر برای شاعر
اما این لباس فروتنی که تن کلمات مملو از خودشیفتگی کرده اید را نمی پسندم.این جلسه هم مثل هزاران جلسه ی دیگر که در شهر برگزار می‌شود.
بگذار چند سالی بروند و بیایند و خروجی خوبی تحویل بدهید بعد انقدر آب و تاب و فلان …

پاسخ

غلام

18 آذر 1402 - 18:12

به جرات جناب حسین جنتی شما جزو پنج شاعر برتر عصر حاضر ما هستی تمام شعرهایت را خوانده ام و لذت برده ام.
در ردیف بالای کتابخانه کتابهایتان را در کنار سجاد عزیزی آرام علیرضا آذر سید حسین حسینی و حامد عسگری گذاشته ام بی شک همگی بی نظیرید

پاسخ

حسین

18 آذر 1402 - 18:13

بی نظیرید

پاسخ

امینی

18 آذر 1402 - 21:01

با سلام و احترام
اشعار شما در این زمان سندیست برای آنچه بر این مردم گذشته است. تاریخ به دست زورگویان تغییر خواهد کرد اما کلام شما که شرح حال ماست، تا ابد خواهد ماند. به خود ببالید که در نقش زبان یک ملت، در این زمان و در طول تاریخ نامدارید.
ما هم به اینکه هنوز ایران شاعرانی بی مانند مثل شما دارد افتخار می کنیم.
در پناه حضرت حق زبانتان برنده و کلامتان پاینده

پاسخ

نفیسه

19 آذر 1402 - 13:51

سلام و عرض ادب
من و خیلی از افراد دیگه مشتاقیم حضور داشته باشیم اما محل برگزاری کوچک هست و هم چنان جای کافی نیست.
لطفا خواهشمندم محل بزرگتری برای برگزاری شب شعر انتخاب کنید که ما هم از حضور شما بتونیم استفاده کنیم.

پاسخ

مهدی

25 آذر 1402 - 21:33

درود
جلسه بسیار عالی داشتید و قطعا نسل جوان از شما بسیار خواهد آموخت
کمی اگر مدیریت زمان باشد عالی می شود
یک نفر هم از این آدم ها که قطعا کم نیستند بواسطه جلسه هوایی همچون شما پی گل و حشیش نرود و یک هنری یاد بگیرد و بیاید بنشیند در این جلسات کار بزرگیست .
کاش حکومت ما قدر امثال شما که با جان و دل وقت می‌گذارید را بداند
ممنون آقای جنتی و آقای فرجی

پاسخ

* * * 🎁 GET FREE iPhone 15: https://expreskurier.eu/uploads/go.php 🎁 * * * hs=df6ed250e69f1d115dd96831c327e0eb*

6 اسفند 1402 - 14:51

sqsjj2

پاسخ

یک دیدگاه بنویسید

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.