
شاید شاعر هم آدم باشد…
روزگارِ غریبیست، هر آدمیزادی با این حجم از اندوه خم خواهد شد، آنکه ادای کوه درمیآوَرَد سنگیست افتاده از صخرهای! آدمیزاده باید بگرید، باید کم بیاورد، باید اعتراف کند اما دائم با خود میگوید: استوار باش! دشمنشاد میشوی! تا کجا میشود طاقت آورد؟! تا کِی؟
حالا اگر بپذیریم شاعر هم آدمیزاد است (دور از جان آدمی) باید بپذیریم که کممیآورد، خسته میشود…خصوصا اینکه جایی گیر افتاده باشد که پیش و پس غبار است و دید محدود… آنهم شاعر که همه داراییاش “دید” است… دید و دیده و زبان… چه بگوید که خطا نگفته باشد؟ کجا برود که غلط نرفته باشد؟ گیرم که در اتاقِ خویش، پیامبر کلمات است… گیرم که قومِ او -کلمات- گوش در فرمانِ او بسته باشند… از خدا پنهان نیست، از خلقِ خدا هم پنهان نباشد من هیچوقت نتوانستم بگویم : همهی حق در یکسو جمع است… اما میتوانم بفهمم بیشترِ حق کجاست! حالا این “فهم” که از آدمی تا آدمِ دیگر زمین تا آسمان تفاوت دارد حرفِ مرا بپذیرد یا حرفِ دیگری را؟ چه کُند؟
اینکه عددی از دیگران “قول” تو را صادق بدانند هولِ عظیم است! نمیتوانم بگویم چه وحشتی آدم را فرا میگیرد وقتی میبیند چهارنفر “فکر میکنند” او درست میگوید! اثرگذاشتن بر دیگران “مسوولیت بزرگ” است، وظیفهی بزرگِ شاعر، اما گفتنِ این حرف که در تنهایی، “فلسفهی اخلاق” چنان گریبانِ شاعر را گرفته که راهِ بیرون آمدنِ هر حرفی از قلم را تنگ و تنگتر میکند، سختتر از گفتنِ قبلیست… این که میگویم زیباست؟ این که میگویم اثرگذار است؟ پاسخ به این دو سوال برای شاعر بسیار آسان است. اما سوال سوم! هولناک و خطرآفرین است… این که میگویم اخلاقیست؟!
پیداست که “اخلاقی بودن” اینجا از باب استهجان نیست، این است که آدمی میخواهد بداند نتیجهی این گفتار نور است یا ضلال؟ آگاهیست یا گمراهی؟ حق است یا باطل؟ یا بهتر بگویم: حق در او بیشتر است یا باطل؟ زیرا که هیچ حقی نیافتم که آمیخته به باطلی نباشد… اما سمتِ درستِ اخلاق را آنجا یافتم که “حق” در او بیشتر است… حالا باید تشخیصِ حق را به “فهم” واگذار کرد، فهم اگر پرورش نیافته باشد هیچ جز باطل را نمیتواند ببیند… حتی در باطل، حق را گم میکند و در حق، باطل را…
آنکه تماما از چیزی دفاع میکند اینگونه است. هیچ چیز تماما حق نیست! اما میتواند حق در او بیشتر یا کمتر باشد، انسانی که به باطلِ بزرگ پناه میبَرَد به خاطر اینکه حقِ کوچکی در آن یافته دیو است و آنکه از حقِ بزرگ به خاطر اینکه باطلِ کوچکی در آن بوده روی میگرداند ابله است.
دیدگاه ها
آرش
4 آذر 1401 - 11:59👏👏👏👏🖤
ranjkeshan.s@ut.ac.ir
4 آذر 1401 - 12:02سر شما سلامت نامتان جاویدان ادبیات در بیش از ۱۵۰سال مبارزات مدنی این مردم نقش بسزایی داشته این روزها قلم شما شرافت صاحب قلم را به نمایش میگذارد.به امید زیست در ایرانی آباد و آزاد با تجلی واقعی زن زندگی آزادی.
عادل
4 آذر 1401 - 12:02فکر نکن حرف باد هواست.
حرفهای تو، حسین، ما مرده های روزمرگی رو زنده می کنه پس بگو
خاقان
4 آذر 1401 - 12:09حسین جنتی. شاعر شریف🌹🌹🌹
علیرضا
4 آذر 1401 - 12:10سلام و درود
کلی تر و مبهم تر از آن گفتهاید که آگاهی دهنده باشد. من آشکار و بیپرده میگویم:
حکومت دینی نارواست بویژه ار آن رو که در آستان ستمهایش، پیش از هر چیز دین قربانی میشود.
ولی در سوی مردم هم، زمانی که حتی محدثی هم با ستمکشیدهای چون زیدآبادی چنین رفتار میکند، بوی جنبش فاشیستی در فضا میپیچد.
site admin
4 آذر 1401 - 12:27سلام برادر عزیز
من هم نگران همین چیزهایی هستم که میگویید و البته نگران چیزهای بسیار دیگر.
سیدهانی رضوی
4 آذر 1401 - 12:12با نام خودت بازنشر دادم در صفحهٔ شخصی… سپاس از قلمت که کار نوشتن را بر ما سهل میکند و بارش را بر دوش میکشد
site admin
4 آذر 1401 - 12:26هانی عزیز
مهدی جعفری
4 آذر 1401 - 12:33درود بر شما استاد
نویسنده را بایدے چهار چیز
دلو،دستو،وجدانو،افکاره تمیز
اگر آنکہ ناپاک شد این چهار
زه ناپاکی صاحبش شک مدار
قلم چون گرفتے دو رویے مکن
غرض ورزے و کینہ جویے مکن
قلم گیر و همچون قلم راست باش
نہ هر کس خیالہ کجت خواست باش
قلم گر خلافہ رهہ مردم است
قلم نیست نیشہ دمہ کژ دم است
من به دلیل فهم شما از مسائل و مشکلات اجتماعی و اشعار زیبا و پر معنی آنها را دکلمه و بایگانی و به نام خودتون ذخیره میکنم چون دست رسی به کتابهای شما ندارم و در تلگرام شما را دنبال میکنم آرزوی من سلامتی شماست استاد بدرود
ناشناس
4 آذر 1401 - 12:47حرف هایتان چه بر دل می نشیند.
حمیده پرنسس
4 آذر 1401 - 13:55به نظر من نویسنده با کسی مشکل عمقی، بابا یه کم نرمتر، چیه ولتاژت رفته بالا😅😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
زهرا آقایی
4 آذر 1401 - 14:02🥺🥺🥺
بلکه شما بدانید و بفهمید که این وسط کی به کیه
امیدوار
4 آذر 1401 - 14:07سلام آقای حسین جنتی عزیز
این متنی که باقلم زیباتون جاری شده چنان بر دلم نشست که انگار از افکار من اطلاع داشتید
بازهم بنویسید از حق بنویسید
موفق باشید
امید
4 آذر 1401 - 14:13درود بر شما آقای جنتی عزیز
من تازه با شما آشنا شدم و باعث افتخارمه این مساله
انشاءالله بزودی ایران آزاد خواهد شد
اندکی صبر سحر نزدیک است
مرتضی
4 آذر 1401 - 14:27🌹❤️🌹🌹❤️❤️
امیرحسین صبحی
4 آذر 1401 - 14:28میون کسانی که زیر نوشته زیبای شما کامنت گذاشتن اسم استاد ادبیات دبیرستان خودم ، هانی رضوی، رو دیدم و چه لذت بخشه با استاد ادبیاتت شاعر محبوب مشترک داشته باشی. گویا آشنایی ایشون با شما بیش از اینهاست. دنبالتون میکنم استاد. اشعارتون دوست داشتنین.
حسین
4 آذر 1401 - 15:15سلام عزیزم
سرت سلامت
قلبت پرتوان
راست و ایستاده بمانید چون قلم که سوگند خداوند است.
این ناحق و پلشتی ها که چنگ بر دل مهربان شما و هر انسان آزاده ای می زند در سن تاریخ نقطه و لحظه اند اگرچه نسلی را فدای امیال جاه طلبانه ی پست خود می کنند.
محو می شوند اما نامشان به ننگ خواهد ماند.
اما شما درخت های هزار ساله ای هستید که همواره مانا و استوار خواهید ماند.
تندرست و پیروز باشید.
آمین یا رب العالمین
نسترن
4 آذر 1401 - 15:18آخ استاد حرف دلم رو زدید …فقط میشه گفت کجا خطا بیشتره …طرف مقابل هم خالی از خطا نیست تا حرف می زنم از افکار ک نگرانیهام متهم میکنند به هزار چیز نبوده از تهدید تا تطمیع …آی آدمیزادگان دلخسته و سرشار از درد های فروخفته زینهار که شما هم از راه موازی اینان سر در نیاورید …چند سال بعد مورد مواخذه کودکانتان قرار نگیرید به خصوص دخترکان با هوش و زیبایتان …
سلطانی
4 آذر 1401 - 16:28سلام قسم به قلم و آنچه که می نویسد بله اگر فهم پرورش نیافته باشد هیچ جز با طل را نمی تواند ببند
سارا
4 آذر 1401 - 17:08چقدر «حق» نوشتی💛
نفیس
4 آذر 1401 - 18:22حرف دل ما را گفتید استاد😔😔😔
اکبر
4 آذر 1401 - 18:37عالی بود خدا قوت
Armin
4 آذر 1401 - 20:37به به به شما …خداحفظتون کنه ماشالله
مهدی
5 آذر 1401 - 02:09درود. جناب جنتی نه وظیفهی شاعر و نه وظیفهی احدی است که جمعی را تایید یا تکذیب کند، بلکه تنها مسئولیتی اجتماعیست بر ذمهی آحاد.
از پس این مسئولیت برآمدن و برنیامدن هم نه پاداشی دارد و نه توبیخی، تنها تویی و مسئولیتت، جامعه راه خود را در تاریخ خواهد گشود. جان کلام شما را دریافتهام و با آن همدلم.
به امید روزی که شادی و ماتم ما را مصادره نکرده باشند.
ناشناس
5 آذر 1401 - 02:46بسیار درست، زیبا و اخلاقی بود این دلنوشته👌👌
رسول
5 آذر 1401 - 15:11درود بر حسین جنتی بزرگ
اتفاقا هر شاعری آدم نیست آن هم در عصری که به واسطه فرماندهان،آدمیت در بازار ردیف و قافیه خرید و فروش میشود.
سر شعرایی مثل شما سلامت که شرف و آدمیت را در این بازار به یغما ندادید.
شهرزاد+محمدی
5 آذر 1401 - 17:28درود بر شاعر نازنین جناب حسین جنتی
حقیقتا در این زمانه تشخیص سره از ناسره سخته. امید که سمت درست ایستاده باشیم و یا حداقل بیشتر حق باشد تا باطل. سراینده باشید
محمدجعفری
5 آذر 1401 - 20:00پس، بد مطلق، نباشد در جهان
بد، به نسبت باشد، این را هم بدان
در زمانه، هیچ زهر و قند، نیست
که یکی را پا، دگر را بند، نیست
مر، یکی را پا، دگر را پایبند
مر، یکی را زهر و بر دیگر چو قند
زهر مار، آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
خلقِ آبی را بود دریا چو باغ
خلقِ خاکی را بود آن مرگ و داغ
همچنین بر میشمر ای مرد کار
نسبت این از یکی کس تا هزار
زید اندر حق آن شیطان بود
در حق شخصی دگر سلطان بود
آن بگوید زید صدیق سَنیست
وین بگوید زید گبر کشتنیست
درود بر حسین جنتی عزیز ، روان آزادهات بر معانی بلند ردای کلمه میپوشد و در بسترِ شعر شکر با لفظ دری می زاید.
همه کودکانت فریدون فرّخ باد.
سید ساسان صفویان
15 آذر 1401 - 23:49با درود و ارادت…
با این حجم از بیرحمی و شلیک گلوله جنگی و ساچمه زن به جوانان و نوجوانان و حتی کودکان؛ وقتی پسرم بمن جانباز و برادر دو شهید میگه : دیگه حسرت نخور صدر اسلام رو ندیدی! واقعیت وقایع اسلام رو ؛ به دور از غلو و اسطوره های دروغین؛ حالا مشاهده کن!! ببین چهرهی واقعی اسلام نااااب محمدی رو!! ببین چگونه مقابل انسان تشنه ای با دستان بسته به میله پرچم آب میگذارند تا ببیند و نتواند سیراب شود!! ببین که زینب های واقعی زمان ما مورد شکنجه و تجاوز قرار میگیرند و سر آخر وقتی هفت هشت مومن مسلمان بهره جویی جنسی میکنند از او ؛ از بالای بام پرتش میکنند تا بمیرد و نگوید چه بر سرش آوردند!! بجای علی اصغر که در بین علمای طراز اول شیعه هم مشخص نیست وجود داشته یا نه!! در رمان ما کیان کوچولو و مونا نقیب دخترک خردسال چگونه مظلومانه و غریبانه به خاک می افتند!! چهرهی واقعی اسلام امروز روز کاملاً مشهود و قابل لمس است!!!
علی اسماعیلی
19 آذر 1401 - 13:19درود بر حسین جنتی بزرگوار
منظر اشعار زیبا و کلام حق ات هستیم.
فاطمه۷۷
28 آذر 1401 - 19:16چقدر به اون قسمت «استوار باش» نیاز داشتم.❤️
اعظم xxxx
28 آذر 1401 - 20:33من به عنوان متخصص ادبیات از جانب شما از همه شاعران آزاده تاریخ ادبیات فارسی عذرخواهی می کنم. تویی که از بغض علی به معاویه پیوستی. در طول تاریخ بودند شاعرانی که به دلیل عقده های شخصی بر روی حق پا گذاشتند. تو هم یکی از همانها!!!!!
نفرین بر شما و جبنش سراسر دروغ و فریبتان. دروغ می گویید و با تکرار، همان دروغ خود را باور می کند. بدا به حالتان. بدا به حالتان در پیشگاه الهی.
بدا به حالت حسین (یزید) جنتی (جهنمی). بدا به حالت یزید جهنمی!!!!!
اعظم xxxx
28 آذر 1401 - 20:37بنده نظری خلاف شما دادم نپذیرفتید. گویا فقط چاپلوسیهای دوستانتان را قبول می کنید. مضحک و دروغگو هستید.
site admin
29 آذر 1401 - 20:09سلام
هر دو پیام توهین آمیز شما ثبت شده است.
متشکرم
ناشناس
28 آذر 1401 - 23:48از میان شعر ها تاریخ این را می پسندد
شعر ازادی، که با شاعر به زندان بوده باشد
یک شاعر
29 آذر 1401 - 07:13حرف دل ما هم بود حقیقتا
آمنه
15 دی 1401 - 23:19الگوی شعر شاعر امروز گفتیم:
زندگی است!
از روی زندگی ست که شاعر
با آب و رنگ شعر
نقشی به روی نقشه دیگر
تصویر می کند:
او شعر می نویسد
یعنی
او دست می نهد به جراحات شهر پیر
یعنی
او قصه میکند
به شب
از صبح دلپذیر.
او شعر می نویسد
یعنی
او دردهای شهر و دیارش را
فریاد می کند
یعنی
او با سرود خویش
روان های خسته را
آباد میکند.
شعری که زندگی است از کتاب هوای تازه احمد شاملو
مظاهر
4 اسفند 1401 - 12:49شعرات خیلی خوبه . ولی مطالعت رو خیلی خیلی بالا ببر . اینکه هنوز تو کف اعرابی مث علی و حسین هستی یعنی خیلی بیشتر باید مطالعه کنی و سوادت رو بالا ببری. به نظرم از بهترین شعرای اجتماعی معاصری .
وحید نیکخواه آزاد
1 فروردین 1403 - 01:14سلام برادر.
سال نو مبارک!
چگونه میشود غزلم را به نظرت برسانم؟
acarkcedE
21 آبان 1403 - 23:34Гў Warren QwONbbJYfQ 6 18 2022 priligy 30mg
یک دیدگاه بنویسید