بیداری فرهنگی
دیوارهای هنرستان هنرهای زیبای پسران تهران (جایی که دلم برایش تنگ شده است) اول آجری بوده است، از آن آجرهای بندکشی شدهی قدیمی، یادآورِ تهرانِ قدیم…تهرانِ خلوت… تهرانِ یاکریم و صدای تار و تنبک… تهرانِ ایرانی… اما بعدها آدمهای کمسلیقه سرامیکش کردند، از این سرامیکهای زشت که به دیوار حمامها میزدند…سالها اینطور بود.
وقتی من به هنرستان رفتم، احسانِ آقایی مدیر هنرستان بود، مدیرِ جوانِ خوشفکر، حتما تعجب میکنید و حق دارید! مدیرِ آدم حسابی در دم و دستگاهِ این مملکت کم است، خیلی کم است و “النّادِرُ کَالمَعدوم”! اما احسان آقایی آدم حسابیست… چندبار در طول مدتی که بعنوان معاون هنرستان با او کار میکردم شنیدم که درباره کاشیها غُر میزند، هربار دنبال این بود که آجرهای محبوس در زیرِ کاشیها را بیرون بکشد، از حرفهایش اینجور میفهمیدم که بیرون آوردن آن آجرها از زیرِ کاشیها برایش یکجور عملیات نجات است!
من هم همین حس را داشتم، گاهی که از کنار دیوار رد میشدم حس میکردم صدای آجرها را میشنوم که میگویند دریغ از ما! دریغ از ما! بعد از رفتن احسان آقایی از هنرستان هم هنوز دغدغهی آجرهای محبوس با ما بود… احسان آقایی رفت و دو مدیر بعدی هم که هنرمند بودند و عزیز، آمدند و رفتند… مرا هم که به جرم شاعری از هنرستان اخراج کردند… مدتی بعد احسان آقایی اینبار نه بعنوان مدیر هنرستان که بعنوان معلم برگشت. وقتی فهمیدم احسان به هنرستان برگشته اول برای آجرها خوشحال شدم!
دیروز برای کاری به مرکز شهر رفته بودم، راننده اسنپ پیچید تویِ خیابان هنرستان… دلم ریخت… به دیوارها که رسیدم صدای سلام دستهجمعیِ آجرها را شنیدم! اینبار نه از پشتِ آن کاشیهای ماشینیِ بیریخت، بلکه چهره به چهره! بیپرده! بدون مزاحمت… جوابشان را دادم! پای دیوار را نگاه کردم و دیدم که کاشیهای زشت، خُرد شده بودند و زیرِ پا بودند و حقیقتِ پنهانِ آن آجرهای قشنگ، باز برملا شده بود! ماشین از کوچه خارج شد و من که گردنم را تا جاداشت چرخانده بودم برگشتم و به راننده نگاه کردم، خیره شده بود به آینه تا ببیند من محوِ چیستم! اما هیچ نگفتم… اگرنه میفهمید که دیوانهام! مستم!
به جامعه فکر میکنم، به زنان، به مردان، به جوانان و پیران که دارند کاشیهای زشت را میشکنند و بیرون میآیند…
دیدگاه ها
صالح براتی
17 فروردین 1402 - 16:03زندگی سنگ عظیمیست، ولی میشکند
که روان زیر پیاش جوی حقیریست، منم!
زهرا آقایی
17 فروردین 1402 - 16:28🕊
ماهرخ
17 فروردین 1402 - 16:43🍀
شهروند موقت ۲
17 فروردین 1402 - 17:32ما دوباره جوانه خواهیم زد💚
مظاهر
17 فروردین 1402 - 17:42افرین متن زیبایی بود . خصوصا دو خط اخر
و چی از این قشنگتر که اتفاقی حقیقی هم بود
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صفحه ی روزگار بشکن …
آزاده اقایی
17 فروردین 1402 - 17:46آقای جنتی نازنین
منم این مدرسه رو بامدیریت آقای احمد رویایی میشناسم که در فنی حرفه ای همکارم بود😊
اماخودهنرستان رو خیلی دورتر
وقتی که سرکوچه نورمحمدی۲۳سال قبل دانشگاه میرفتم و۴سال بعدش تو هنرستانی پایین تر از هنرهای زیبای پسران مشغول شدم
ومثل شما قویا اعتقاد دارم و می بینم که چه نسل شجاع وآزادی خواهی از دل کاشی های زشت این مدرسه وآجرهای۳سانتی هنرستان ما در حال شکوفه زدن هستند🌱
کامیاب مهریپور
17 فروردین 1402 - 18:04باشد که این زشت ها بروند و زیبایی برگردد
آیناز بهروزی
17 فروردین 1402 - 18:23بسیار عالی بود
آن قسمت به جرم شاعری دردناک بود،برای وقتی که شاعری جرم است.
دلتنگ نوشته های شما بودیم 🌱
محمد صالح دادخواه
17 فروردین 1402 - 20:06حضرت جنتی
قلمتان همواره جاودان و مانا باد
نریمان جعفری
17 فروردین 1402 - 21:55هرچند کاشیهای زشت جامعه، مقاومتر و پاپیچتر از این حرفان
اما میرسه اون روزٍ بیپرده و بدون مزاحم 🙂
غزل
17 فروردین 1402 - 22:01خوبه که یکی بیاد هرچی حجابه از ما بشکنه … من یکم سادگی می خوام، یکم آجر بودن، خاکی بودن … آه از پرده ها، پوشش ها، روکش ها، محدودیت ها، محرومیت ها…یه احسانِ هنر دوست شاید
🦋✨
18 فروردین 1402 - 03:52… شراب آوردهام، بنشین برادر! استکانت کو؟…
وطن جان! خستهام…
بنده خدا
11 اردیبهشت 1402 - 18:43می توان وقت خود را صرف کاری کرد که از آن حاصلی برداشت محض بندگی
به جای شما بودم این رمق ارزشمند در قلمم را صرف کلماتی از جنس نور می کردم برای سرایی که ظلمانیست
کلماتی که می توانند بی صدا باشند بی واژه بی نقطه اما سهمناک
اینجا برای شنیده شدن بی روزن است
و صدا کوتاه
این دستگاه و این کشور و این قاره و این زمین را به حقارتش می بخشیدم و به خودش رها می کردم و
پی کار خویش می گرفتم که: قو انفسکم و اهلیکم
حیف از توان و عمرت برادر
site admin
18 اردیبهشت 1402 - 13:05سلام بنده خدا
یکی از شگفتیهای خلقت همین نکته است که هیچکس جای دیگری نیست، من تصمیم گرفتهام از قلمم برای مقابله با آنان که گمان میکنند همه باید شبیه آنان باشند استفاده کنم، برای آخرت برنامه دیگری دارم.
acarkcedE
19 آبان 1403 - 12:53۱۹۵۸; AZ CPR 70 Oral Contraception where to buy priligy Last Revision January 18, 2021
یک دیدگاه بنویسید